ادامه مطلب
ضد پسرا
زن و مرد
ادامه مطلب
مراحل عششششششششششششق
ادامه مطلب
عاطفه
به بابام میگم اگه من بمیرم چیکار میکنی؟!
میگه بی سر و صدا تو باغچه خاکت میکنم یارانت قطع نشه!!
یعنی ی تعریف جدید از عاطفه پدری ارائه داده هااااا O :-)
یارانه
بچه ها همه با هم یک صدا
1
2
3
یار یار یارانه ، اونی که براش میمیرم
یار یار یارانه ، به عشق اون اسیرم
یار یار یارانه ، ماهی یه بار میگیرم
یار یار یارانه ، شاید دیگه نگیرم
یار یار یارانه ، بعد تو من میمیرم
یار یار یارانه
آآآآآآآآآآآآ بیا ماشالا
o
//
/
هرکی نظر نده
ایشالا یارانش قطع شه
الان جمله
الان جمله :"" بخشش لازم نیست اعدامش کنید ""دیگه تو بورس نیست واااااااااااااااا
الان باید روی جمله "" انصراف جایز نیست یارانه را بگیرید""
باید بحث بشه ، شما با کدوم موافقی؟
1_ انصراف ؛ جایز نیست یارانه را بگیرید.
یا
2_ انصراف جایز نیست ؛ یارانه را بگیرید.
کلید اینتر کیبوردت تو حلقت اگه نظر ندی
بازی کردن با احساس یک دختر
روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است.
شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟
مرد ثروتمند پاسخ داد: این پسر شیفتهی دخترم است و برای ازدواج با او خودش را عاشق و دلداده نشان داده و به همین دلیل دل دخترم را ربوده است. درحالی که پسر یکی از دوستانم، هم نجیب است و هم عاقل، با اصرار میخواهد با دخترم ازدواج کند اما دخترم میگوید او بیش از حد جدی نیست و شور و جنون جوانی در حرکات و رفتارش وجود ندارد. اما این پسر بیکار هرچه ندارد دیوانگی و شور و عشق جوانیاش بینظیر است. دخترم را نصیحت میکنم که فریب نخورد و کمی عاقلانهتر تصمیم بگیرد اما او اصلا به حرف من گوش نمیدهد. من هم به ناچار به ازدواج آن دو با هم رضایت دادم.
شیوانا از دختر پرسید: چقدر مطمئن هستی که او عاشق توست؟
دختر گفت: از همه بیشتر به عشق او ایمان دارم!
شیوانا به دختر گفت: بسیار خوب بیا امتحان کنیم. نزد این عاشق و دلداده برو و به او بگو که پدرت تهدید کرده اگر با او ازدواج کنی حتی یک سکه از ثروتش را به شما نمیدهد. بگو که پدرت تهدید کرده که اگر سرو کلهاش اطراف منزل شما پیدا شود او را به شدت تنبیه خواهد کرد.
دختر با خنده گفت: من مطمئنم او به این سادگی میدان را خالی نمیکند. ولی قبول میکنم و به او چنین میگویم. چند هفته بعد مرد ثروتمند با دخترش دوباره نزد شیوانا آمدند. شیوانا متوجه شد که دختر غمگین و افسرده است. از او دلیل اندوهش را پرسید.
دختر گفت: به محض اینکه به او گفتم پدرم گفته یک سکه به من نمیدهد و هر وقت او را ببیند تنبیهاش میکند، فوراً از مقابل چشمانم دور شد . از این دهکده فرار کرد. حتی برای خداحافظی هم نیامد.
شیوانا با خنده گفت: اینکه ناراحتی ندارد. اگر او عاشق واقعی تو بود حتی اگر تو هم میگفتی که دیگر علاقهای به او نداری و درخواست جدایی میکردی، او هرگز قبول نمیکرد. وقتی کسی چیزی را واقعا بخواهد با تمام جان و دل میخواهد و هرگز اجازه نمیدهد حتی برای یک لحظه آن چیز را از دست بدهد. اگر دیدی او به راحتی رهایت کرد و رفت مطمئن باش که او تو را از همان ابتدا نمیخواسته و نفع و صلاح خودش را به تو ترجیح داده است. دیگر برای کسی که از همان ابتدا به تو علاقهای نداشته ناراحتی چه معنایی می تواند داشته باشد
ادامه مطلب
پسر و دختر
پسره : اسمت چیه ؟
پسره : چند سالته ؟؟؟
پسره : خیلی دوسِـت دارم میخـوام بیام خواستگاریـت !!
پسره : یه شارژ بفرست !…
خدایا
ﺻﺒﺢ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺸﻢ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻇﻬﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻢ
.
.
.
.
ﭼﯿﻪ؟؟
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻤﯿﺮﻡ؟؟ !!
ﺟﺎﯼ ﺗﻮﺭﻭ ﺗﻨﮓ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﮕﻪ؟؟
ادامه مطلب
شماره ی موبایلت
شماره موبایلت با کدوم شماره تموم میشه....؟؟
۰= زرنگ
۱= دلخوش
۲= مهربون
۳= آروم
۴= با غیرت
۵= عاقل
۶= باوفا
۷= دوست داشتنی
۸= هنر مند
۹= روراست
اهای کافی چی
آهای کافـﮧ چی …
در این روزهاے پر رفت و بی آمد
ندیدی عزیزی را کـﮧ تمام ِ تلاشش در رفتـטּ بود و نماندטּ ؟
این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـﮧ اے بـﮧ مـטּ دادند ؛
اگر رفتـﮧ کـﮧ هیچاگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـﮧ حساب مـטּ برایش بریز ,
اگر از تلخی اش گلـﮧ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :این تلخی در برابر رفتنت هیچ است .
بگو : کـﮧ فلانی در بـﮧ در این کافه بـﮧ آטּ کافه در پی تو بود بی انصاف !آهای کافـﮧ چی حواست با مـטּ است ؟
هوای برفی
داشتنت مثل هوای برفی یا نم نم باران جاده
شمال
یا مثل آن بغلی که عاشقت است و تنهایت نمی
گذارد
و یا مثل برگشتن آدمی که سالهای سال منتظر
آمدنش
بودی ؛
آی می چسبد …
دوستدارم
ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺒﺮﻣﺘـــــ ﯾﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺷﻠـــﻮﻍ ,
ﺧﯿﻠـــﯽ ﺷﻠـــﻮﻍ ,
ﻭﺍﯾﺴﺘـــﻢ ﺍﻭﻥ ﻭﺳــﻂ ﻧﮕﺎﺗـــــ ﮐﻨـــﻢ!
ﺑﮕـــﻢ ﺍﯾﻨـــﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨـــﯽ؟
ﺑﮕـــﯽ ﺁﺭﻩ!...
ﺑﮕـــﻢ ﺗــﻮ ﻫﯿﺎﻫـــﻮﯼ ﻫــﻤﻪ ﺍﯾـــﻦ
ﺁﺩﻣـــﺎ ,
ﺑـــﺎﺯﻡ ﻣـــﻦ ﭼﺸﻤـــﺎﻡ ﻓﻘـــﻂ ﺩﻧﺒـــﺎﻝ
ﺗــﻮ ﻣﯿﮕـــﺮﺩﻩ ,
ﺩﻟــــﻢ ﺑـــﺮﺍﯼ ﺗـــﻮ ﺗﻨﮕــــ ﻣﯿﺸـــﻪ...
ﺻــــﺪﺍﻫﺎﺷـــﻮﻥﻭ ﻣـــﯽ ﺷﻨـــﻮﯼ؟
ﺑﮕـــﯽ ﺁﺭﻩ!
ﺑﮕـــﻢ ﺗــﻮ ﺍﻭﺝ ﻫﻤﯿـــﻦ ﺻﺪﺍﻫـــﺎ ﺩﻟــــﻢ
ﺩﻧـــﺒﺎﻝ ﺻــﺪﺍﯼ ﺗــﻮ ﻣﯿﮕـــﺮﺩﻩ...
ﺑﮕـــﻢ ﺣـــﺎﻻ ﭼﺸﻤﺎﺗــــﻮ ﺑﺒﻨـــﺪ ,
ﺑﮕـــﻮ ﭼـــﻪ ﺣﺴـــﯽ ﺩﺍﺭﯼ!
ﺑﮕـــﯽ ﺍﻧﮕـــﺎﺭ ﮔــــﻢ ﺷــﺪﻡ ﺑﯿـــﻦ ﯾــﻪ
ﻋﺎﻟﻤـــﻪ ﻏﺮﯾـــﺒﻪ ,
ﺑﮕـــﻢ ﺍﮔـــﻪ ﻧﺒﺎﺷـــﯽ ﮔــﻢ ﻣﯿﺸـــﻢ
ﺑﯿــﻦ ﯾــﻪ ﺩﻧﯿـــﺎ ﻏﺮﯾـــﺒﻪ
تو از جنس احساس
تو از جنس احساس یک بوته نسرین
تو با چکه های شفق آشنایی
تو سرفصل لبخند هر برگ یاسی
یر پژوک سرخ صدایی
تو رنگین کمانی ز چشمان موجی
تو رمز رسیدن به اوج خدایی
تو در شهر رویاییم کلبه دل
تو یک قصه از واژه ابتدایی
تو از آه یک ابر مرطوب و تنها
تو بارانی از سرزمین وفایی
تو را مثل چشمان خود میشناسم
اگرچه ز مژگان چشمم جدایی
دختری با احساس شیک
گفتا.............
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
...گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
بیا مع...........
بــیا و معجــزه کن ...
آغوشت که باشد
غــروب هــای دلـــگیــرِ پــاییــز هم
دلـچــسب مــی شود
ایــن روزهـا
آرزوی پنهـــانی ام هــمیــن است
یک شـبی
همـــه ی خــودم را
در آغـــوشــت پـــیــدا کـــــنم !!
من هــم گـــاهی آغــوش میخواهـــم
دل کـه ایـــن چــیزهــا حــالیــش نیست
می خواهم از این
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم
یک خانه برای تو جداگانه بسازم
یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل
با دور نمای پَر پروانه بسازم
من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم
آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟
هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من
با نان تن داغ تو صبحانه بسازم
شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری
در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم
وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز
یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم
می ترسم از آن روز خرابم کنی و من
از خانه آباد تو ویرانه بسازم
افسوس مخورم که
افسوس می خورم که هنوز مردم در این فکر اند
که هر چه که از دل برایید ز ترس جدایی است
ترسی که خدا از دیرینه در جان انسان نهاد
نمی دانند که انچه دل میکند ز دوست داشتن است
شاید که زندگی همانند دنیایی قدیم مربع باشد !!!
چون افکار ما هنوز لبه های تیز دارند ...
برای این نظر میخوام
ببینم خوب نوشتم یا نه ؟
نظر
اقای های محترم
خانم های گرامی
ازشما ممنون میشم دیگه نظر های تبلیغاتی نزارید ممنونم متشکر
دیگر حرفی نیست
وقتی حرفی برای گفتن نیست
باید گذشت و رفت
مثل عبور از یک خط قرمز
پرازترس ، پرازدلهره
ترس از تنهایی ترس از نداشتن تو
مثل عبور از تمام دوستت دارمهایی که گفتیم و شنیدیم
گفتیم اما فراموش کردیم شنیدیم اما باور نکردیم
وامروز میگذرم از تمام آنچه که تورابه من پیوند میزند
"چه زیبا گفت که از دل برود هر آنکه از دیده برفت"
دیگر حرفی برای گفتن نیست
*ب*اران*
بازم روزی شد
بازم روزی شد که کنارم بودی
چه زیباست
چه پر غرور
حس کردنت را با آرامشت می فهمم
مـــــواظب کلمـــاتــی که در صحبت اســــتفاده می کنید باشید
شاید شما را ببخشـــند،
اما هــــــرگز فرامــــوش نمی کنند.
گاهی وقتها
گاهی وقت ها
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
و برایش چای بریزی
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام
می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
گاهی وقت ها…
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد…..!